از هر دري سخني
تصدق وجود مبارکت شوم خدايي ما كه از اين نامه چيزي نفهميديم.بعيدم ميدونم ناصر يا نويسنده نامه خودشم چيزي فهميده باشه
نظرات شما عزیزان:
از احوالات کمینه بخواهید بعد از لطف خداوند و از تصدق فرق همایون الحمدلله سلامت هستم و از گرمای تهران جان در بُردم. قبلۀ عالم مرخص فرموده بروم اقدسیه، بعد فکر کردم مبادا مردم دربارۀ بنده حرف کم زیادی بزنند باعث تلف آبروی من باشد، ترک اقدسیه را کردم، گرما را خوردم، الحمدلله گرما هم تمام شد، حالا شب و روز خودم را نمیدانم، از شوق ذوقی که دارم قبلۀ عالم تشریف فرما میشود. انشاءالله روزی باشد به سلامت موکب همایون تشریف فرما شود، به زیارت خاک پای همایون مشرف شوم. زمین را سجده نمایم. شکرانه خداوند را بجا آورم. عرض دیگر قبله عالم نمیداند کمینه امسال چقدر غصه دربارۀ ببری خوردم، یک روز دستش باد کرد، نشستم گریه کردم، دوا درمان کردم خوب شد. یک دفعه دیگر یک دانه دندانش افتاد باز گریه کردم. آن وقت به خاطر کمینه آمد، بارها قبله عالم میفرمود سر سفره ببری خان ….. من است حالا درستش کردند، شد. دیگر روز که میشد ببری خان بغلم بود، هرگوشه خنک بود او را میبردم، مبادا گرما صدمه بخورد، حالا خوب چاق شده است. انشاءالله مراجعت فرمودید باز هم ببری خان سر شما را گرم میکند هر گاه بخواهید بدانید در چکار هستم، عکس خانه را درست میکنم، ببری خان که ….. دندان افتاده است، پیش من است، انشاءالله از در دولت که وارد شدید ….. دندان افتاده روی شانه من است. خاک پای مبارک را میبوسم. دیگر آرزویی ندارم و یک سرداری پیشکش ارسال خدمت شد. چون عادت موران است ران ملخی نزد سلیمان برند، انشاءالله قبول میفرمایید. فیل غوز را فرستادم قبلۀ عالم احوالپرسی بکند تعریف نماید، قدری خنده بکنید، جواب عریضه را التفات فرمایید. ذوق نمایم. باقی عمرکم طویل عدوکم دلیل.
غیرت شاهی طاقتِ شاه را طاق کرد. زنِ آفتاب مهتاب ندیدۀ حرم بایستی در مجالس میآمد و با مردانِ نامحرم همراهی میکرد، همین شد که شاه انیسالدوله را برگرداند ایران و باقی سفرش را تنها رفت. انیس الدوله هم شد دست به دعایِ شاه در سفر.
Power By:
LoxBlog.Com |